مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۸۰۸: با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من بیگانه می باشم چنین با عشق از دست فتن از غایت پیوستگی بیگانه باشد کس بلی این مشکلات ار حل شود دشمن نماند در زمن بحری است از ما دور نی ظاهر نه و مستور نی هم دم زدن دستور نی هم کفر از او خامش شدن گفتن از او تشبیه شد خاموشیت تعطیل شد این درد بی درمان بود فرج لنا یا ذا المنن نقش جهان رنگ و بو هر دم مدد خواهد از او هم بی خبر هم لقمه جو چون طفل بگشاده دهن خفته ست و برجسته ست دل در جوش پیوسته ست دل چون دیگ سربسته ست دل در آتشش کرده وطن ای داده خاموشانه ای ما را تو از پیمانه ای هر لحظه نوافسانه ای در خامشی شد نعره زن در قهر او صد مرحمت در بخل او صد مکرمت در جهل او صد معرفت در خامشی گویا چو ظن الفاظ خاموشان تو بشنوده بی هوشان تو خاموشم و جوشان تو مانند دریای عدن لطفت خدایی می کند حاجت روایی می کند وان کو جدایی می کند یا رب تو از بیخش بکن ای خوشدلی و ناز ما ای اصل و ای آغاز ما آخر چه داند راز ما عقل حسن یا بوالحسن ای عشق تو بخریده ما وز غیر تو ببریده ما ای جامه ها بدریده ما بر چاک ما بخیه مزن ای خون عقلم ریخته صبر از دلم بگریخته ای جان من آمیخته با جان هر صورت شکن آن جا که شد عاشق تلف مرغی نپرد آن طرف ور مرده یابد زان علف بیخود بدراند کفن مولانا بلخی