مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷: گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر آخر آمد عشق تو گردد ز اول ها فزون بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او سر کرده صورت های او از بحر جان آبگون آدم دگربار آمده بر تخت دین تکیه زده در سجده شکر آمده سرهای نحن الصافون رستم که باشد در جهان در پیش صف عاشقان شبدیز می رانند خوش هر روز در دریای خون هر سو دو صد ببریده سر در بحر خون زان کر و فر رقصان و خندان چون شکر ز انا الیه راجعون گر سایه عاشق فتد بر کوه سنگین برجهد نه چرخ صدق ها زند تو منکری نک آزمون بر کوه زد اشراق او بشنو تو چاقاچاق او خود کوه مسکین که بود آن جا که شد موسی زبون خود پیش موسی آسمان باشد کمینه نردبان کو آسمان کو ریسمان کو جان کو دنیای دون تن را تو مشتی کاه دان در زیر او دریای جان گر چه ز بیرون ذره ای صد آفتابی از درون خورشیدی و زرین طبق دیگ تو را پخته است حق مطلوب بودی در سبق طالب شدستی تو کنون او پار کشتی کاشته امسال برگ افراشته سر از زمین برداشته بر خویش می خواند فسون جان مست گشت از کاس او ای شاد کاس و طاس او طاسی که بهر سجده اش شد طشت گردون سرنگون ای شمس تبریز از کرم ای رشک فردوس و ارم تا چنگ اندر من زدی در عشق گشتم ارغنون مولانا بلخی