مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۷۷۰: آمد سرمست سحر دلبرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من آزرم تو به دو پر می پری و من به صد تو ز دو کس من ز دو صد خوشترم گر چه فروتر بنشستم ز لطف من ز حریفان به دو سر برترم یک قدحم بیست چو جام شماست تا همه دانند که من دیگرم ساغر من تا لب و باقی به نیم جان و دلم زفت و به تن لاغرم صورت من ناید در چشم سر زان که از این سر نیم و زان سرم من پنهان در دل و دل هم نهان زانک در این هر دو صدف گوهرم گر قدحی بیشتر از من خوری من دو سبو بیشتر از تو خورم گر به دو صد کوه چو بز بردوی من که و بز را دو شکم بردرم چون بدوم مه نبود همتکم چون بجهم چرخ بود چنبرم چون ببرم دست به سوی سلاح دشنه خورشید بود خنجرم خشک نماید بر تو این غزل چون نشدی تر ز نم کوثرم کور نه ام لیک مرا کیمیاست این درم قلب از آن می خرم جزو و کلم یار مرا درخور است نی خوردم غم و نه من غم خورم مولانا بلخی