مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۷۱۶: امشب جان را ببر از تن چاکر تمام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل دگر دردهم تا بشوم محو تو از دو جهان والسلام چون ز تو فانی شدم و آنچ تو دانی شدم گیرم جام عدم می کشمش جام جام جان چو فروزد ز تو شمع بروزد ز تو گر بنسوزد ز تو جمله بود خام خام این نفسم دم به دم درده باده عدم چون به عدم درشدم خانه ندانم ز بام چون عدمت می فزود جان کندت صد سجود ای که هزاران وجود مر عدمت را غلام باده دهم طاس طاس ده ز وجودم خلاص باده شد انعام خاص عقل شد انعام عام موج برآر از عدم تا برباید مرا بر لب دریا به ترس چند روم گام گام دام شهم شمس دین صید به تبریز کرد من چو به دام اندرم نیست مرا ترس دام مولانا بلخی