مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴: عقل گوید که من او را به زبان بفریبم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عقل گوید که من او را به زبان بفریبم عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم جان به دل گوید رو بر من و بر خویش مخند چیست کو را نبود تاش بدان بفریبم نیست غمگین و پراندیشه و بی هوشی جوی تا من او را به می و رطل گران بفریبم ناوک غمزه او را به کمان حاجت نیست تا خدنگ نظرش را به کمان بفریبم نیست محبوس جهان بسته این عالم خاک تا من او را به زر و ملک جهان بفریبم او فرشته ست اگر چه که به صورت بشر است شهوتی نیست که او را به زنان بفریبم خانه کاین نقش در او هست فرشته برمد پس کیش من به چنین نقش و نشان بفریبم گله اسب نگیرد چو به پر می پرد خور او نور بود چونش به نان بفریبم نیست او تاجر و سوداگر بازار جهان تا به افسونش به هر سود و زیان بفریبم نیست محجوب که رنجور کنم من خود را آه آهی کنم او را به فغان بفریبم سر ببندم بنهم سر که من از دست شدم رحمتش را به مرض یا خفقان بفریبم موی در موی ببیند کژی و فعل مرا چیست پنهان بر او کش به نهان بفریبم نیست شهرت طلب و خسرو شاعرباره کش به بیت غزل و شعر روان بفریبم عزت صورت غیبی خود از آن افزون است که من او را به جنان یا به جنان بفریبم شمس تبریز که بگزیده و محبوب وی است مگر او را به همان قطب زمان بفریبم مولانا بلخی