مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۶۱۱: مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم من و بالای مناره که تمنای تو دارم ز تو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم سر خود نیز نخارم که تقاضای تو دارم دل من روشن و مقبل ز چه شد با تو بگویم که در این آینه دل رخ زیبای تو دارم مکن ای دوست ملامت بنگر روز قیامت همه موجم همه جوشم در دریای تو دارم مشنو قول طبیبان که شکر زاید صفرا به شکر داروی من کن چه که صفرای تو دارم هله ای گنبد گردون بشنو قصه ام اکنون که چو تو همره ماهم بر و پهنای تو دارم بر دربان تو آیم ندهد راه و براند خبرش نیست که پنهان چه تماشای تو دارم ز درم راه نباشد ز سر بام و دریچه ستر الله علینا چه علالای تو دارم هله دربان عوان خو مدهم راه و سقط گو چو دفم می زن بر رو دف و سرنای تو دارم چو دف از سیلی مطرب هنرم بیش نماید بزن و تجربه می کن همه هیهای تو دارم هله زین پس نخروشم نکنم فتنه نجوشم به دلم حکم کی دارد دل گویای تو دارم مولانا بلخی