مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶: رفتم تصدیع از جهان بردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتم تصدیع از جهان بردم بیرون شدم از زحیر و جان بردم کردم بدرود همنشینان را جان را به جهان بی نشان بردم زین خانه شش دری برون رفتم خوش رخت به سوی لامکان بردم چون میر شکار غیب را دیدم چون تیر پریدم و کمان بردم چوگان اجل چو سوی من آمد من گوی سعادت از میان بردم از روزن من مهی عجب درتافت رفتم سوی بام و نردبان بردم این بام فلک که مجمع جان هاست ز آن خوشتر بد که من گمان بردم شاخ گل من چو گشت پژمرده بازش سوی باغ و گلستان بردم چون مشتریی نبود نقدم را زودش سوی اصل اصل کان بردم زین قلب زنان قراضه جان را هم جانب زرگر ارمغان بردم در غیب جهان بی کران دیدم آلاجق خود بدان کران بردم بر من مگری که زین سفر شادم چون راه به خطه جنان بردم این نکته نویس بر سر گورم که سر ز بلا و امتحان بردم خوش خسپ تنا در این زمین که من پیغام تو سوی آسمان بردم بربند زنخ که من فغان ها را سرجمله به خالق فغان بردم زین بیش مگو غم دل ایرا من دل را به جناب غیب دان بردم مولانا بلخی