مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱: بیا کامروز شه را ما شکاریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا کامروز شه را ما شکاریم سر خویش و سر عالم نداریم بیا کامروز چون موسی عمران به مردی گرد از دریا برآریم همه شب چون عصا افتاده بودیم چو روز آمد چو ثعبان بی قراریم چو گرد سینه خود طوف کردیم ید بیضا ز جیب جان برآریم بدان قدرت که ماری شد عصایی به هر شب چون عصا و روز ماریم پی فرعون سرکش اژدهاییم پی موسی عصا و بردباریم به همت خون نمرودان بریزیم تو این منگر که چون پشه نزاریم برافزاییم بر شیران و پیلان اگر چه در کف آن شیر زاریم اگر چه همچو اشتر کژنهادیم چو اشتر سوی کعبه راهواریم به اقبال دوروزه دل نبندیم که در اقبال باقی کامکاریم چو خورشید و قمر نزدیک و دوریم چو عشق و دل نهان و آشکاریم برای عشق خون آشام خون خوار سگانش را چو خون اندر تغاریم چو ماهی وقت خاموشی خموشیم به وقت گفت ماه بی غباریم مولانا بلخی