مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷: به جان جمله مستان که مستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به جان جمله مستان که مستم بگیر ای دلبر عیار دستم به جان جمله جانبازان که جانم به جان رستگارانش که رستم عطاردوار دفترباره بودم زبردست ادیبان می نشستم چو دیدم لوح پیشانی ساقی شدم مست و قلم ها را شکستم جمال یار شد قبله نمازم ز اشک رشک او شد آبدستم ز حسن یوسفی سرمست بودم که حسنش هر دمی گوید الستم در آن مستی ترنجی می بریدم ترنج اینک درست و دست خستم مبادم سر اگر جز تو سرم هست بسوزا هستیم گر بی تو هستم تویی معبود در کعبه و کنشتم تویی مقصود از بالا و پستم شکار من بود ماهی و یونس چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم چو دیدم خوان تو بس چشم سیرم چو خوردم ز آب تو زین جوی جستم برای طبع لنگان لنگ رفتم ز بیم چشم بد سر نیز بستم همان ارزد کسی کش می پرستد زهی من که مر او را می پرستم ببرد از کسی کآخر ببرد به سوی عدل بگریزید ز استم چو ری با سین و تی و میم پیوست بدین پیوند رو بنمود رستم یقین شد که جماعت رحمت آمد جماعت را به جان من چاکرستم خمش کردم شکار شیر باشم که تا گوید شکار مفترستم مولانا بلخی