مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵: صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح است و صبوح است بر این بام برآییم از ثور گریزیم و به برج قمر آییم پیکار نجوییم و ز اغیار نگوییم هنگام وصال است بدان خوش صور آییم روی تو گلستان و لب تو شکرستان در سایه این هر دو همه گلشکر آییم خورشید رخ خوب تو چون تیغ کشیده ست شاید که به پیش تو چو مه شب سپر آییم زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز ما واسطه روز و شبش چون سحر آییم این شکل ندانیم که آن شکل نمودی ور زانک دگرگونه نمایی دگر آییم خورشید جهانی تو و ما ذره پنهان درتاب در این روزن تا در نظر آییم خورشید چو از روی تو سرگشته و خیره ست ما ذره عجب نیست که خیره نگر آییم گفتم چو بیایید دو صد در بگشایید گفتند که این هست ولیکن اگر آییم گفتم که چو دریا به سوی جوی نیاید چون آب روان جانب او در سفر آییم ای ناطقه غیب تو برگوی که تا ما از مخبر و اخبار خوشت خوش خبر آییم مولانا بلخی