مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۳۴۵: تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل چون رسد نوبت خدمت نشوم هیچ خجل چو گه خدمت شه آید من می دانم گر ز آب و گلم ای دوست نیم پای به گل در نمازش چو خروسم سبک و وقت شناس نه چو زاغم که بود نعره او وصل گسل من ز راز خوش او یک دو سخن خواهم گفت دل من دار دمی ای دل تو بی غش و غل لذت عشق بتان را ز زحیران مطلب صبح کاذب بود این قافله را سخت مضل من بحل کردم ای جان که بریزی خونم ور نریزی تو مرا مظلمه داری نه بحل پس خمش کردم و با چشم و به ابرو گفتم سخنانی که نیاید به زبان و به سجل گر چه آن فهم نکردی تو ولی گرم شدی هله گرمی تو بیفزا چه کنی جهد مقل سردی از سایه بود شمس بود روشن و گرم فانی طلعت آن شمس شو ای سرد چو ظل تا درآمد بت خوبم ز در صومعه مست چند قندیل شکستم پی آن شمع چگل شمس تبریز مگر ماه ندانست حقت که گرفتار شدست او به چنین علت سل مولانا بلخی