مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳: جان و سر تو که بگو بینفاق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان و سر تو که بگو بی نفاق در کرم و حسن چرایی تو طاق روی چو خورشید تو بخشش کند روز وصالی که ندارد فراق دل ز همه برکنم از بهر تو بهر وفای تو ببندم نطاق گر تو مرا گویی رو صبر کن باشد تکلیف بما لایطاق سخت بود هجر و فراق ای حبیب خاصه فراقی ز پی اعتناق چون پدر و مادر عقلست و روح هر دو تویی چون شوم ای دوست عاق روم چو در مهر تو آهی کنند دود رسد جانب شام و عراق در تتق سینه عشاق تو ماه رخان قندلبان سیم ساق رقص کنان در خضر لطف تو نوش کنان ساغر صدق و وفاق دست زنان جمله و گویان بلاغ طاق و طرنبین و طرنبین و طاق مژده کسی را که زرش دزد برد مژده کسی را که دهد زن طلاق خاصه کسی را که جهان را همه ترک کند فرد شود بی شقاق لاجرمش عشق کشد پیشکش همچو محمد به سحرگه براق بربردش زود براق دلش فوق سماوات رفاع طباق جان و سر تو که بگو باقیش که دهنم بسته شد از اشتیاق هر چه بگفتم کژ و مژ راست کن چونک مهندس تویی و من مشاق مولانا بلخی