مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱: ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش مراست ملک سلیمان چو نقد گشت عیانش پری و دیو نداند ز تختگاه بلندش که تخت او نظرست و بصیرتست جهانش زبان جمله مرغان بداند او به بصیرت که هیچ مرغ نداند به وهم خویش زبانش نشان سکه او بین به هر درست که نقدست ولیک نقد نیابی که بو بری سوی کانش مگر که حلقه رندان بی نشان تو ببینی که عشق پیش درآید درآورد به میانش ز تیر او بود آن دل که برپرید از آن سو وگر نه کیست ز مردان که او کشید کمانش کسی که خورد شرابش ز دست ساقی عشقش همان شراب مقدم تو پر کن و برسانش از آنک هیچ شرابی خمار او ننشاند دغل میار تو ساقی مده از این و از آنش ز شمس مفخر تبریز باده گشت وظیفه چگونه بنده نباشد به هر دمی دل و جانش مولانا بلخی