مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵: چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی باز مرانش ز در چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر عشق بود گلستان پرورش از وی ستان از شجره فقر شد باغ درون پرثمر جمله ثمر ز آفتاب پخته و شیرین شود خواب و خورم را ببر تا برسم نزد خور طبع جهان کهنه دان عاشق او کهنه دوز تازه و ترست عشق طالب او تازه تر عشق برد جوبجو تا لب دریای هو کهنه خران را بگو اسکی ببج کآمده ور هر کس یاری گزید دل سوی دلبر پرید نحس قرین زحل شمس قرین قمر دل خود از این عام نیست با کسش آرام نیست گر تو قلندردلی نیست قلندر بشر تن چو ز آب منیست آب به پستی رود اصل دل از آتشست او نرود جز زبر غیر دل و غیر تن هست تو را گوهری بی خبری زان گهر تا نشوی بی خبر مولانا بلخی