مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۶۶: مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار روح بخش هر قران و آفتاب هر دیار این جهان و آن جهان هر دو غلام امر تو گر نخواهی برهمش زن ور همی خواهی بدار تابشی از آفتاب فقر بر هستی بتاب فارغ آور جملگان را از بهشت و خوف نار وارهان مر فاخران فقر را از ننگ جان در ره نقاش بشکن جمله این نقش و نگار قهرمانی را که خون صد هزاران ریخته ست ز آتش اقبال سرمد دود از جانش برآر آن کسی دریابد این اسرار لطفت را که او بی وجود خود برآید محو فقر از عین کار بی کراهت محو گردد جان اگر بیند که او چون زر سرخست خندان دل درون آن شرار ای که تو از اصل کان زر و گوهر بوده ای پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار جسم خاک از شمس تبریزی چو کلی کیمیاست تابش آن کیمیا را بر مس ایشان گمار مولانا بلخی