کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار

    روح بخش هر قران و آفتاب هر دیار

    این جهان و آن جهان هر دو غلام امر تو

    گر نخواهی برهمش زن ور همی‌خواهی بدار

    تابشی از آفتاب فقر بر هستی بتاب

    فارغ آور جملگان را از بهشت و خوف نار

    وارهان مر فاخران فقر را از ننگ جان

    در ره نقاش بشکن جمله این نقش و نگار

    قهرمانی را که خون صد هزاران ریخته‌ست

    ز آتش اقبال سرمد دود از جانش برآر

    آن کسی دریابد این اسرار لطفت را که او

    بی‌وجود خود برآید محو فقر از عین کار

    بی‌کراهت محو گردد جان اگر بیند که او

    چون زر سرخست خندان دل درون آن شرار

    ای که تو از اصل کان زر و گوهر بوده‌ای

    پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار

    جسم خاک از شمس تبریزی چو کلی کیمیاست

    تابش آن کیمیا را بر مس ایشان گمار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha