مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۲۷: یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر در قلعه بی خویشی بگریز هلا زوتر تا کی ز شب زنگی بر عقل بود تنگی شاهنشه صبح آمد زد بر سر او خنجر گاو سیه شب را قربان سحر کردند مؤذن پی این گوید کالله هو الاکبر آورد برون گردون از زیر لگن شمعی کز خجلت نور او بر چرخ نماند اختر خورشید گر از اول بیمارصفت باشد هم از دل خود گردد در هر نفسی خوشتر ای چشم که پردردی در سایه او بنشین زنهار در این حالت در چهره او بنگر آن واعظ روشن دل کو ذره به رقص آرد بس نور که بفشاند او از سر این منبر شاباش زهی نوری بر کوری هر کوری زان پس که بر آرد سر کور وی نپوشاند شمس الحق تبریزی در آینه صافت گر غیر خدا بینم باشم بتر از کافر مولانا بلخی