مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف ر - ز
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲: دی سحری بر گذری گفت مرا یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی سحری بر گذری گفت مرا یار شیفته و بی خبری چند از این کار چهره من رشک گل و دیده خود را کرده پر از خون جگر در طلب خار گفتم کی پیش قدت سرو نهالی گفتم کی پیش رخت شمع فلک تار گفتم کی زیر و زبر چرخ و زمینت نیست عجب گر بر تو نیست مرا بار گفت منم جان و دلت خیره چه باشی دم مزن و باش بر سیمبرم زار گفتم کی از دل و جان برده قراری نیست مرا تاب سکون گفت به یک بار قطره دریای منی دم چه زنی بیش غرقه شو و جان صدف پر ز گهر دار مولانا بلخی