مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۹۷: پیرهن یوسف و بو میرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیرهن یوسف و بو می رسد در پی این هر دو خود او می رسد بوی می لعل بشارت دهد کز پی من جام و کدو می رسد نفس اناالحق تو منصور گشت نور حقش توی به تو می رسد نیست زیان هیچ ز سنگ آب را سنگ بلاها به سبو می رسد آب حیاتست ورای ضمیر جوی بکن کآب به جو می رسد آب بزن بر حسد آتشین باد در این خاک از او می رسد عشق و خرد خانه درون جنگیند عربده هر لحظه به کو می رسد هر چه دهد عاشق از رخت و بخت عاقبت آن جمله بدو می رسد گر چه بسی برد ز شوهر عروس او و جهازش نه به شو می رسد مایده ای خواستی از آسمان خیز ز خود دست بشو می رسد مژده ده ای عشق که از شمس دین از تبریز آیت نو می رسد مولانا بلخی