مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۵۹: اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد اگر به آب ریاضت برآوری غسلی همه کدورت دل را صفا توانی کرد ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی نزول در حرم کبریا توانی کرد درون بحر معانی لا نه آن گهری که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم مقام خویش بر اوج علا توانی کرد اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش گذشته های قضا را ادا توانی کرد ولیکن این صفت ره روان چالاکست تو نازنین جهانی کجا توانی کرد نه دست و پای اجل را فرو توانی بست نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد تو رستم دل و جانی و سرور مردان اگر به نفس لئیمت غزا توانی کرد مگر که درد غم عشق سر زند در تو به درد او غم دل را روا توانی کرد ز خار چون و چرا این زمان چو درگذری به باغ جنت وصلش چرا توانی کرد اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نه ای ز جان تو میل به سوی هما توانی کرد همای سایه دولت چو شمس تبریزیست نگر که در دل آن شاه جا توانی کرد مولانا بلخی