مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۴۰: ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه کدام کوه که باد توش چو که نربود اگر کهم هم از آواز تو صدا دارم وگر کهم همه در آتش توم که دود وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود به هر کجا عدم آید وجود کم گردد زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود مثال جان بزرگی نهان به جسم جهان مثال احمد مرسل میان گبر و جهود ستایشت به حقیقت ستایش خویش است که آفتاب ستا چشم خویش را بستود ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی روان مسافر دریا و عاقبت محمود مرا عنایت دریا چو بخت بیدارست مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود مولانا بلخی