مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۳۸: سخن به نزد سخندان بزرگوار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن به نزد سخندان بزرگوار بود ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بود سخن چو نیک نگویی هزار نیست یکی سخن چو نیکو گویی یکی هزار بود سخن ز پرده برون آید آن گهش بینی که او صفات خداوند کردگار بود سخن چو روی نماید خدای رشک برد خنک کسی که به گفتار رازدار بود ز عرش تا به ثری ذره ذره گویااند که داند آنک به ادراک عرش وار بود سخن ز علم خدا و عمل خدای کند وگر ز ما طلبی کار کار کار بود چو مرغکان ابابیل لشکری شکنند به پیش لشکر پنهان چه کارزار بود چو پشه سر شاهی برد که نمرودست یقین شود که نهان در سلاحدار بود چو یک سواره مه را سپر دو نیم شود سنان دیده احمد چه دلگذار بود تو صورتی طلبی زین سخن که دست نهی دهم به دست تو گر دست دستیار بود مولانا بلخی