مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۳۵: مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد که بی عنایت جان باغ چون لحد باشد چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش که صلح را ز چنین جنگ ها مدد باشد وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد نه گوش تو سخن یار مهربان شنود نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن شمار چون کنی آن را که بی عدد باشد مولانا بلخی