مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۳۴: میان باغ گل سرخهای و هو دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میان باغ گل سرخ های و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد چو سال سال نشاطست و روز روز طرب خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل کسی که ساقی باقی ماه رو دارد هزار جان مقدس فدای آن جانی که او به مجلس ما امر اشربوا دارد سؤال کردم گل را که بر کی می خندی جواب داد بر آن زشت کو دو شو دارد هزار بار خزان کرد نوبهار تو را چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد پیاله ای به من آورد گل که باده خوری خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد چه حاجتیست گلو باده خدایی را که ذره ذره همه نقل و می از او دارد عجب که خار چه بدمست و تیز و روترشست ز رشک آنک گل و لاله صد عدو دارد به طور موسی بنگر که از شراب گزاف دهان ندارد و اشکم چهارسو دارد به مستیان درختان نگر به فصل بهار شکوفه کرده که در شرب می غلو دارد مولانا بلخی