مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۹۱۶: درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درخت و برگ برآید ز خاک این گوید که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار که چیست قیمت مردم هر آنچ می جوید بشو دو دست ز خویش و بیا بخوان بنشین که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست به سوی خانه نیاید گزاف می پوید به سوی مریم آید دوانه گر عیسیست وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید کسی که همره ساقیست چون بود هشیار چرا نباشد لمتر چرا نیفزوید کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد کسی که مرده ندارد بگو چرا موید تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید مولانا بلخی