مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۸۶: از رسن زلف تو خلق به جان آمدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از رسن زلف تو خلق به جان آمدند بهر رسن بازیش لولیکان آمدند در دل هر لولیی عشق چو استاره ای رقص کنان گرد ماه نورفشان آمدند در هوس این سماع از پس بستان عشق سروقدان چون چنار دست زنان آمدند بین که چه ریسیده ایم دست که لیسیده ایم تا که چنین لقمه ها سوی دهان آمدند لولیکان قنق در کف گوشه تتق وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند شاه که در دولتش هر طرفی شاهدی سینه گشاده به ما بهر امان آمدند شیوه ابرو کند هر نفسی پیش ما گر چه که از تیر غمز سخته کمان آمدند شب رو و عیار باش بر سر هر کوی از آنک زیر لحاف ازل نیک نهان آمدند جانب تبریز در شمس حقم دیده اند ترک دکان خواندند چونک به کان آمدند مولانا بلخی