مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۷۴: امروز مرده بین که چه سان زنده میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امروز مرده بین که چه سان زنده می شود آزاد سرو بین که چه سان بنده می شود پوسیده استخوان و کفن های مرده بین کز روح و علم و عشق چه آکنده می شود آن حلق و آن دهان که دریدست در لحد چون عندلیب مست چه گوینده می شود آن جان به شیشه ای که ز سوزن همی گریخت جان را به تیغ عشق فروشنده می شود بسیار دیده ای که بجوشد ز سنگ آب از شهد شیر بین که چه جوشنده می شود امروز کعبه بین که روان شد به سوی حاج کز وی هزار قافله فرخنده می شود امروز غوره بین که شکر بست از نشاط امروز شوره بین که چه روینده می شود می خند ای زمین که بزادی خلیفه ای کز وی کلوخ و سنگ تو جنبنده می شود غم مرد و گریه رفت بقای من و تو باد هر جا که گریه ایست کنون خنده می شود آن گلشنی شکفت که از فر بوی او بی داس و تیش خار تو برکنده می شود پاینده گشت خضر که آب حیات دید پاینده گشت و دید که پاینده می شود پاینده عمر باد روان لطیف ما جان را بقاست تن چو قبا ژنده می شود خاموش و خوش بخسپ در این خرمن شکر زیرا شکر به گفت پراکنده می شود من خامشم ولیک ز هیهای طوطیان هم نیشکر ز لطف خروشنده می شود مولانا بلخی