مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۵۸: وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقتی خوشست ما را لابد نبید باید وقتی چنین به جانی جامی خرید باید ما را نبید و باده از خم غیب آید ما را مقام و مجلس عرش مجید باید هر جا فقیر بینی با وی نشست باید هر جا زحیر بینی از وی برید باید بگریز از آن فقیری کو بند لوت باشد ما را فقیر معنی چون بایزید باید از نور پاک چون زاد او باز پاک خواهد و آنک از حدث بزاید او را پلید باید اما چو قلب و نیکو ماننده اند با هم پیش چراغ یزدان آن را گزید باید بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش از بهر فتح این در در غم طپید باید سگ چون به کوی خسبد از قفل در چه باکش اصحاب خانه ها را فتح کلید باید سالی دو عید کردن کار عوام باشد ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید جان گفت من مریدم زاینده جدیدم زایندگان نو را رزق جدید باید ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه آن را که تازه نبود او را قدید باید ای آمده چو سردان اندر سماع مردان زنده ز شخص مرده آخر بدید باید گر زانک چوب خشکی جز ز آتشی نخنبی ور زانک شاخ سبزی آخر خمید باید آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد بنهاد در دهانت آخر مکید باید خامش که در فصاحت عمر عزیز بردی در روضه خموشان چندی چرید باید ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی روزی دو در خموشی دم درکشید باید مولانا بلخی