مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۴۸: از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از چشم پرخمارت دل را قرار ماند وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد مر زهره فلک را کی کسب و کار ماند یغمابک جمالت هر سو که لشکر آرد آن سوی شهر ماند آن سو دیار ماند گلزار جان فزایت بر باغ جان بخندد گل ها به عقل باشد یا خار خار ماند جاسوس شاه عشقت چون در دلی درآید جز عشق هیچ کس را در سینه یار ماند ای شاد آن زمانی کز بخت ناگهانی جانت کنار گیرد تن برکنار ماند چون زان چنان نگاری در سر فتد خماری دل تخت و بخت جوید یا ننگ و عار ماند می خواهم از خدا من تا شمس حق تبریز در غار دل بتابد با یار غار ماند مولانا بلخی