مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۴۴: گر ساعتی ببری ز اندیشهها چه باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر ساعتی ببری ز اندیشه ها چه باشد غوطی خوری چو ماهی در بحر ما چه باشد ز اندیشه ها نخسپی ز اصحاب کهف باشی نوری شوی مقدس از جان و جا چه باشد آخر تو برگ کاهی ما کهربای دولت زین کاهدان بپری تا کهربا چه باشد صد بار عهد کردی کاین بار خاک باشم یک بار پاس داری آن عهد را چه باشد تو گوهری نهفته در کاه گل گرفته گر رخ ز گل بشویی ای خوش لقا چه باشد از پشت پادشاهی مسجود جبرئیلی ملک پدر بجویی ای بی نوا چه باشد ای اولیای حق را از حق جدا شمرده گر ظن نیک داری بر اولیا چه باشد جزوی ز کل بمانده دستی ز تن بریده گر زین سپس نباشی از ما جدا چه باشد بی سر شوی و سامان از کبر و حرص خالی آنگه سری برآری از کبریا چه باشد از ذکر نوش شربت تا وارهی ز فکرت در جنگ اگر نپیچی ای مرتضا چه باشد بس کن که تو چو کوهی در کوه کان زر جو که را اگر نیاری اندر صدا چه باشد مولانا بلخی