مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۴۰: بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد منکر مباش بنگر اندر عصای موسی یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب کو خورد عالمی را وانگه همان عصا شد یک گوهری چون بیضه جوشید و گشت دریا کف کرد و کف زمین شد وز دود او سما شد الحق نهان سپاهی پوشیده پادشاهی هر لحظه حمله آرد وانگه به اصل واشد گر چه ز ما نهان شد در عالمی روان شد تا نیستش نخوانی گر از نظر جدا شد هر حالتی چو تیرست اندر کمان قالب رو در نشانه جویش گر از کمان رها شد گر چه صدف ز ساحل قطره ربود و گم شد در بحر جوید او را غواص کشنا شد از میل مرد و زن خون جوشید وان منی شد وانگه از آن دو قطره یک خیمه در هوا شد وانگه ز عالم جان آمد سپاه انسان عقلش وزیر گشت و دل رفت پادشا شد تا بعد چند گاهی دل یاد شهر جان کرد واگشت جمله لشکر در عالم بقا شد گویی چگونه باشد آمدشد معانی اینک به وقت خفتن بنگر گره گشا شد مولانا بلخی