مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۳۸: گر نخسپی شبکی جان چه شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نخسپی شبکی جان چه شود ور نکوبی در هجران چه شود ور بیاری شبکی روز آری از برای دل یاران چه شود ور دو دیده به تو روشن گردد کوری دیده شیطان چه شود گر برآری ز دل بحر غبار چون کف موسی عمران چه شود ور سلیمان بر موران آید تا شود مور سلیمان چه شود ور چو الیاس قلاووز شوی تا لب چشمه حیوان چه شود ور بروید ز گل افشانی تو همه عالم گل و ریحان چه شود آب حیوان که در آن تاریکیست پر شود شهر و بیابان چه شود ور ز خوان کرم و نعمت تو زنده گردد دو سه مهمان چه شود ور ز دلداری و جان بخشی تو جان بیابد دو سه بی جان چه شود ور سواره سوی میدان آیی تا شود سینه چو میدان چه شود روی چون ماهت اگر بنمایی تا رود زهره به میزان چه شود آستین کرم ار افشانی تا ندریم گریبان چه شود ور بریزی قدحی مالامال بر سر وقت خماران چه شود ور بپوشیم یکی خلعت نو ما غلامان ز تو سلطان چه شود ور چو موسی بپذیری چوبی تا شود چوب تو ثعبان چه شود رو به لطف آر و ز دشمن مشنو گر بجویی دل ایشان چه شود بس کن ای دل ز فغان جمع نشین گر نگویی تو پریشان چه شود مولانا بلخی