مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۳۳: مرگ ما هست عروسی ابد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرگ ما هست عروسی ابد سر آن چیست هو الله احد شمس تفریق شد از روزنه ها بسته شد روزنه ها رفت عدد آن عددها که در انگور بود نیست در شیره کز انگور چکد هر کی زنده ست به نورالله مرگ این روح مر او راست مدد بد مگو نیک مگو ایشان را که گذشتند ز نیکو و ز بد دیده در حق نه و نادیده مگو تا که در دیده دگر دیده نهد دیده دیده بود آن دیده هیچ غیبی و سری زو نجهد نظرش چونک به نورالله است بر چنان نور چه پوشیده شود نورها گر چه همه نور حقند تو مخوان آن همه را نور صمد نور باقیست که آن نور خدا است نور فانی صفت جسم و جسد نور ناریست در این دیده خلق مگر آن را که حقش سرمه کشد نار او نور شد از بهر خلیل چشم خر شد به صفت چشم خرد ای خدایی که عطایت دیدست مرغ دیده به هوای تو پرد قطب این که فلک افلاکست در پی جستن تو بست رصد یا ز دیدار تو دید آر او را یا بدین عیب مکن او را رد دیده تر دار تو جان را هر دم نگهش دار ز دام قد و خد دیده در خواب ز تو بیداری این چنین خواب کمالست و رشد لیک در خواب نیابد تعبیر تو ز خوابش به جهان رغم حسد ور نه می کوشد و بر می جوشد ز آتش عشق احد تا به لحد مولانا بلخی