مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۲۸: هر که را اسرار عشق اظهار شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که را اسرار عشق اظهار شد رفت یاری زانک محو یار شد شمع افروزان بنه در آفتاب بنگرش چون محو آن انوار شد نیست نور شمع هست آن نور شمع هم نشد آثار و هم آثار شد همچنان در نور روح این نار تن هم نشد این نار و هم این نار شد جوی جویانست و پویان سوی بحر گم شود چون غرق دریابار شد تا طلب جنبان بود مطلوب نیست مطلب آمد آن طلب بی کار شد پس طلب تا هست ناقص بد طلب چون نماند آگهی سالار شد هر تن بی عشق کو جوید کله سر ندارد جملگی دستار شد تا ببیند ناگهانی گلرخی بر وی آن دستار و سر چون خار شد همچو من شد در هوای شمس دین آنک او را در سر این اسرار شد مولانا بلخی