مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۸۱۷: چون مرا جمعی خریدار آمدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون مرا جمعی خریدار آمدند کهنه دوزان جمله در کار آمدند از ستیزه ریش را صابون زدند وز حسد ناشسته رخسار آمدند همچو نغزان روز شیوه می کنند همچو چغزان شب به تکرار آمدند شکر کز آواز من این خفتگان خواب را هشتند و بیدار آمدند کاش بیداری برای حق بدی اینک بهر سیم و زر زار آمدند چون شود بیمار از ایشان سرخ رو چون به زردی همچو دینار آمدند خلق را پس چون رهانند از حسد کز حسد این قوم بیمار آمدند در دل خلقند چون دیده منیر آن شهان کز بهر دیدار آمدند همچو هفت استاره یک نور آمدند همچو پنج انگشت یک کار آمدند تا نگردی ریش گاو مردمی سر به سر خود ریش و دستار آمدند اهل دل خورشید و اهل گل غبار اهل دل گل اهل گل خار آمدند غم مخور ای میر عالم زین گروه کاهل دل دل بخش و دلدار آمدند مولانا بلخی