مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۹۶: وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد سیه آن روز که بی نور جمالت گذرد هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد سخن عشق چو بی درد بود بر ندهد جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد مریم دل نشود حامل انوار مسیح تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست از غم آنک ورا تره به نانی نرسد این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد مولانا بلخی