مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۸۷: آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود هر کی داند لب تو قصه ساغر نکند چون رسد طره تو مشک دگر دم نزند چون رسد پرتو تو عقل دگر سر نکند مالک الملک چنان سنجق عشاق فراشت که کسی را هوس ملکت سنجر نکند تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نیست جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند دل ویران که در و گنج هوای ابدیست رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نکند من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چیز که دلارام به یک غمزه میسر نکند توبه کردم که نگویم من از آن توبه شکن هر کی بیند شکنش توبه دیگر نکند یا رب ار صبر نیابد ز تو دل ز آتش عشق تا ابد قصه کند قصه مکرر نکند گر چه با خاک برابر کند او قالب ما خاک ما را به دو صد روح برابر نکند مولانا بلخی