مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۶۶: خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد در مرگ برخورنده ابدا فرازگردد چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد چو فتاد سایه تو سوی مفسدان مجرم همه جرم های ایشان چله و نماز گردد چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد چو دو دست همچو بحرت به کرم گهرفشان شد رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد کف تست کیمیایی لب بحر کبریایی چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده چو صلای وصل آید گه ترک تاز گردد همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد مولانا بلخی