مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۵۶: علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت ناصور تو گر زانک گرگ و دد شود هر درخت و باغ را داده بهاران بخششی هر درخت تلخ و شیرین آنچ می ارزد شود ای برادر از رهی این یک سخن را گوش دار هر نباتی این نیرزد آنک چون سر زد شود از هزاران آب شهوت ناگهان آبی بود کز خمیرش صورت حسن و جمال و خد شود وانگه آن حسن و جمالان خرج گردد صد هزار تا یکی را خود از آن ها دولتی باشد شود نیکبختان در جهان بسیار آیند و روند لیک بر درگاه شمس الدین نباید رد شود هر که او یک سجده کردش گر چه کردش از نفاق در دو عالم عاقبت او خاصه ایزد شود از جفاها یاد ماور ای حریف باوفا زانک یاد آن جفاها در ره تو سد شود مولانا بلخی