مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۴۲: عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند کنک شاید خلق را آن کس نشاید عشق را زانک جان روسپی باشد که او صد شو کند چون نشاید دیگران را تا همه ردش کنند شاه عشقش بعد از آن با خویش همزانو کند زانک خلقش چون براند خو ز خلقان واکند باطن و ظاهر همه با عشق خوش خو خو کند جان قبول خلق یابد خاطرش آن جا کشد دل به مهر هر کسی دزدیده رو هر سو کند چون ببیند عشق گوید زلف من سایه فکند وانگهی عاشق در این دم مشک و عنبر بو کند مشک و عنبر را کنم من خصم آن مغز و دماغ تا که عاشق از ضرورت ترک این هر دو کند گر چه هم بر یاد ما بو کرد عاشق مشک را نوطلب باشد که همچون طفلکان کوکو کند چونک از طفلی برون شد چشم دانش برگشاد بر لب جو کی دوادو بر نشان جو کند عاشق نوکار باشی تلخ گیر و تلخ نوش تا تو را شیرین ز شهد خسروی دارو کند تا بود کز شمس تبریزی بیابی مستیی از ورای هر دو عالم کان تو را بی تو کند مولانا بلخی