مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۴۰: مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند بوی خود را واهلد در حال و زلفش بو کند کافر و مؤمن گر از خوی خوشش واقف شوند خوی را خود واکند در حین و خو با او کند آفتابی ناگهان از روی او تابان شود پردها را بردرد وین کار را یک سو کند چنگ تن ها را به دست روح ها زان داد حق تا بیان سر حق لایزالی او کند تارهای خشم و عشق و حقد و حاجت می زند تا ز هر یک بانگ دیگر در حوادث رو کند شاد با چنگ تنی کز دست جان حق بستدش بر کنار خود نهاد و ساز آن را هو کند اوستاد چنگ ها آن چنگ باشد در جهان وای آن چنگی که با آن چنگ حق پهلو کند باز هم در چنگ حق تاریست بس پنهان و خوش کو به ناگه وصف آن دو نرگس جادو کند نرگسان مست شمس الدین تبریزی که هست چشم آهو تا شکار شیر آن آهو کند مولانا بلخی