مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۷۰۸: برخیز که ساقی اندرآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برخیز که ساقی اندرآمد وان جان هزار دلبر آمد آمد می ناب وز پی نقل بادام و نبات و شکر آمد آن جان و جهان رسید و از وی صد جان جهان مصور آمد مشک آمد پیش طره او کان طره ز حسن بر سر آمد زد حلقه مشک فام و می گفت بگشای که بنده عنبر آمد از تابش لعل او چه گویم کز لعل و عقیق برتر آمد زان سنبل ابروش حیاتم با برگ و لطیف و اخضر آمد درده می خام و بین که ما را در مجلس خام دیگر آمد آن رایت سرخ کز نهیبش اسپاه فرج مظفر آمد هر کار که بسته گشت و مشکل آن کار بدو میسر آمد می ده که سر سخن ندارم زیرا که سخن چو لنگر آمد مولانا بلخی