مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۷۸: به صورت یار من چون خشمگین شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به صورت یار من چون خشمگین شد دلم گفت اه مگر با من به کین شد به صد وادی فرورفتم به سودا که چه چاره که چاره گر چنین شد به سوی آسمان رفتم چو دیوان از این درد آسمان من زمین شد مرا گفتند راه راست برگیر چه ره گیرم که یار راستین شد مرا هم راه و همراهست یارم که روی او مرا ایمان و دین شد به زیر گلبنش هر کس که بنشست سعادت با نشستش همنشین شد در این گفتارم آن معنی طلب کن نفس های خوشم او را کمین شد ازیرا اسم ها عین مسماست ز عین اسم آدم عین بین شد اگر خواهی که عین جمع باشی همین شد چاره و درمان همین شد مخوان این گنج نامه دیگر ای جان که این گنج از پی حکمت دفین شد به کهگل چون بپوشم آفتابی جهانی کی درون آستین شد اگر تو زین ملولی وای بر تو که تو پیرار مردی این یقین شد زره بر آب می دان این سخن را همان آبست الا شکل چین شد ز خود محجوبشان کردم به گفتن به پیش حاسدان واجب چنین شد خمش باشم لب از گفتن ببندم که مشتی بیس با پیری قرین شد مولانا بلخی