مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۶۵: خنک جانی که او یاری پسندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خنک جانی که او یاری پسندد کز او دوریش خود صورت نبندد تو باشی خنده و یار تو شادی که بی شادی دهان کس نخندد تو باشی سجده و یار تو تعظیم که بی تعظیم هرگز سر نخنبد تو باشی چون صدا و یار غارت چو آوازی به نزد کوه و گنبد تو آدینه بوی او وقت خطبه نه ز آدینه جدا چون روز شنبد نگر آخر دمی در نحن اقرب نظر را تا نجنباند نجنبد خیالی خوش دهد دل زان بنازد خیالی زشت آرد دل بتندد بر او مسخره آمد دل و جان گه از صله گه از سیلیش رندد مزن سیلی چنانک گیج گردم ز گیجی دور افتم ز اصل و مسند خمش تا درس گوید آن زبانی که لا باشد به پیشش صد مهند اگر گویی تو نی را هی خمش کن بگوید با لبش گو ای مؤید مولانا بلخی