مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۴۴: تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد آن فکر و خیالات چو یأجوج و چو مأجوج هر یک چو رخ حوری و چون لعبت چین شد آن نقش که مرد و زن از او نوحه کنانند گر بئس قرین بود کنون نعم قرین شد بالا همه باغ آمد و پستی همگی گنج آخر تو چه چیزی که جهان از تو چنین شد زان روز که دیدیمش ما روزفزونیم خاری که ورا جست گلستان یقین شد هر غوره ز خورشید شد انگور و شکر بست وان سنگ سیه نیز از او لعل ثمین شد بسیار زمین ها که به تفصیل فلک شد بسیار یسار از کف اقبال یمین شد گر ظلمت دل بود کنون روزن دل شد ور رهزن دین بود کنون قدوه دین شد گر چاه بلا بود که بد محبس یوسف از بهر برون آمدنش حبل متین شد هر جزو چو جندالله محکوم خداییست بر بنده امان آمد و بر گبر کمین شد خاموش که گفتار تو ماننده نیلست بر قبط چو خون آمد و بر سبط معین شد خاموش که گفتار تو انجیر رسیدست اما نه همه مرغ هوا درخور تین شد مولانا بلخی