مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۳۸: ملولان همه رفتند در خانه ببندید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ملولان همه رفتند در خانه ببندید بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید به معراج برآیید چو از آل رسولید رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید چو او ماه شکافید شما ابر چرایید چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید چو مه روی نباشید ز مه روی متابید چو رنجور نباشید سر خویش مبندید چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید مدانید که چونید مدانید که چندید چو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتید چو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندید چو در کان نباتید ترش روی چرایید چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید چنین برمستیزید ز دولت مگریزید چه امکان گریزست که در دام کمندید گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید همان یار بیاید در دولت بگشاید که آن یار کلیدست شما جمله کلندید خموشید که گفتار فروخورد شما را خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید مولانا بلخی