مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۳۳: شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد وان سیمبرم آمد وان کان زرم آمد مستی سرم آمد نور نظرم آمد چیز دگر ار خواهی چیز دگرم آمد آن راه زنم آمد توبه شکنم آمد وان یوسف سیمین بر ناگه به برم آمد امروز به از دینه ای مونس دیرینه دی مست بدان بودم کز وی خبرم آمد آن کس که همی جستم دی من به چراغ او را امروز چو تنگ گل بر ره گذرم آمد دو دست کمر کرد او بگرفت مرا در بر زان تاج نکورویان نادر کمرم آمد آن باغ و بهارش بین وان خمر و خمارش بین وان هضم و گوارش بین چون گلشکرم آمد از مرگ چرا ترسم کو آب حیات آمد وز طعنه چرا ترسم چون او سپرم آمد امروز سلیمانم کانگشتریم دادی وان تاج ملوکانه بر فرق سرم آمد از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم یا رب چه سعادت ها که زین سفرم آمد وقتست که می نوشم تا برق زند هوشم وقتست که برپرم چون بال و پرم آمد وقتست که درتابم چون صبح در این عالم وقتست که برغرم چون شیر نرم آمد بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد مولانا بلخی