مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۱۷: چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند سر از پی آن باید تا مست بتی باشد پا از پی آن باید کز یار تعب بیند عشق از پی آن باید تا سوی فلک پرد عقل از پی آن باید تا علم و ادب بیند بیرون سبب باشد اسرار و عجایب ها محجوب بود چشمی کو جمله سبب بیند عاشق که به صد تهمت بدنام شود این سو چون نوبت وصل آید صد نام و لقب بیند ارزد که برای حج در ریگ و بیابان ها با شیر شتر سازد یغمای عرب بیند بر سنگ سیه حاجی زان بوسه زند از دل کز لعل لب یاری او لذت لب بیند بر نقد سخن جانا هین سکه مزن دیگر کان کس که طلب دارد او کان ذهب بیند مولانا بلخی