مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۶۰۶: با تلخی معزولی میری بنمی ارزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با تلخی معزولی میری بنمی ارزد یک روز همی خندد صد سال همی لرزد خربندگی و آنگه از بهر خر مرده بهر گل پژمرده با خار همی سازد زنهار نخندی تو تا اوت نخنداند زیرا که همه خنده زین خنده همی خیزد ای روی ترش بنگر آن را که ترش کردت تا او شکری شیرین در سرکه درآمیزد ای خسته افتاده بنگر که که افکندت چون درنگری او را هم اوت برانگیزد گر زانک سگی خسبد بر خاک سر کویش شیر از حذر آن سگ بگدازد و بگریزد مولانا بلخی