مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۹۱: چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می آید مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار می آید شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی و یا یوسف بدین زودی از آن بازار می آید چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این مگر آن یار خلوت جو ز کوه و غار می آید سبوی می چه می جویی دهانش را چه می بویی تو پنداری که او چون تو از این خمار می آید چه نقصان آفتابی را اگر تنها رود در ره چه نقصان حشمت مه را که بی دستار می آید چه خورد این دل در آن محفل که همچون مست اندر گل از آن میخانه چون مستان چه ناهموار می آید مخسب امشب مخسب امشب قوامش گیر و دریابش که او در حلقه مستان چنین بسیار می آید گلستان می شود عالم چو سروش می کند سیران قیامت می شود ظاهر چو در اظهار می آید همه چون نقش دیواریم و جنبان می شویم آن دم که نور نقش بند ما بر این دیوار می آید گهی در کوی بیماران چو جالینوس می گردد گهی بر شکل بیماران به حیلت زار می آید خمش کردم خمش کردم که این دیوان شعر من ز شرم آن پری چهره به استغفار می آید مولانا بلخی